فصل 1

شروع کاوشگری

 آماده سازی جمع فراگیران

معلم اولین درس امسال خودرا با الگوی تدریسی که ما آن را عادت ورزی به کاوشگری می نامیم آغاز می کند . این الگ با مواجه ساختن شاگردان با یک موقعیت شگفت انگیز آغاز می شود سپس ، شاگردان با طرح سوالات و انجام آزمایشات ، نظراتی به وجود می آوردند و آنها را آزمون می کنند این معلم کاوش های شاگردان را بررسی می کند و فعالیت های آنان را دسته بندی و چنان طراحی می نماید تا آنها بتوانند به صورت جمعی با یکدیگر برای کشف دنیای خود کارکنند.

الگویی که معلم درس خود را با آن شروع می کند تفکر استقرایی نام دارد .در این الگو اطلاعاتی در اختیار شاگردان قرار می گیرد یا آنان خود اطلاعاتی گرد آوری کرده و سپس آنها را دسته بندی می کنند شاگردان با طبقه بندی - دراینجا دسته بندی اجسام بر جحسب عکس العمل آنها به میدان مغناطیسی - فرضیه هایی برای آزمون می سازند معلم نحوه ی تفکر شاگردان و آنچه که میبینند یا آنچه که نمی بینند را تحت نظر قرار می دهد و به آنان کمک می کند تا به عنوان جمع متفکران با زمینه های مشکل دار دیگر به شیوه ی استقرایی بر خورد نمایند کشف نحوه تولید الکترومغناطیس آنها را به کشفیات متنوع و ممکن دیگر هدایت می کند .

این معلم کلاس درس خود را با استفاده از الگوی تدریس کاوشگری به شیوه ی محاکم قضایی که برای هدایت شاگردان در بررسی مسایل خط مشی عمومی و ارزش های خود تدوین یافته است آغاز می کند .

این معلم برای تدوین درس به کلاس خود الگوی تفحص گروهی را که الگوی خوب مبتنی بر همیاری است ، مورد استفاده قرار می دهد این الگو با رو دررو ساختن شاگردان با اطلاعاتی که به زمینه ی کاوشگری می انجامد آغاز می شود سپس شاگردان دنیای ادراکات خود را از درون مورد کاوش قرار داده و با پیشرفت در کاوشگری شباهت ها و تفاوت ها   در ادراکات را مورد ملاحظه قرار می دهند .

 

 آموزش و پرورش به طور مداوم نظرات و تفکرات را می سازد تغییرات سریع آگاهی ویژگی متمایز انسان است این ویژگی به فرآیند آموزش و پرورش ، به تدریس و یادگیری در حین ساخت و بازسازی افکار و به احساسات ، فرآیندی شگفت انگیز همواره در حال تغییر می بخشد شاگردان با مغزی انباشته از تجارب از جمله طرح های پیچیده رفتاری که مورد استفاده آنها در حین بزرگ تر شدن است وارد مدرسه می شوند و تغییر شکل کلمات و همه آنچه که برایشان معنا یافته را در خواندن و نوشتن تجربه می کنند برای این که بدانیم در مغز آنان چه نوع یادگیری حاصل شده و چه نوع آمادگی برای یادگیری وجود دارد ، لازم است به درون ذهن شاگردان دقیق شویم ولی معلمان نمی توانند به درون اذهان بخزند و در آن جستجو کنند بنابرایت ، مجبوریم آنچه را که در درون اذهان می گذرد از طریق آنچه که می توانیم بشنویم و یا ببینیم استنباط کنیم بنیان روابط مداوم ما با شاگردان حدس های آموزش یافته و آموخته شده است و با آن تلاش می کنیم تصاویری از افکار شاگردان در مغزشان را در یابیم این چرخه آرایش محیط ها   ، فراهم آوردن تکالیف و ساختن تصاویری از افکار شاگردان درمغز که پایان ناپذیر است - کاوشگری مداوم در مغز و محیط از تدریس کاری می سازد که هرگز کامل نمی شود.

دست زدن به تدریس موفق به معنای پرداختن به سرگذشت بی پایان یادگیری درباره ی مغز ها و نحوه ی تعامل نظرات و عواطف با محیط ها و تغییر شکل آنهاست .

در این جا ، برخی از این الگوها را معرفی می کنیم نظریه هایی را که زیر بنای آنها ست مورد بحث قرار میدهیم ، تحقیقاتی که آنها را آزموده اند بررسی می کنیم و کاربرد آنها را نشان می دهیم .

ادامه در یادداشت بعدی