بساختگرایی

نظر نخست یادگیری را ساخت دانش می داند مغز، اطلاعات را در فرایند یادگیری ذخیره می کند به آن سازمان می دهد و در ادراکات قبلی تجدید نظر می نماید یادگیری فقط فرآیندی نیست که اطلاعات نوین ، نظرات ، و مهارت ها را واررد مغز کند ، بلکه مطالب جدید توسط مغز ساخته می شود .

 دوم: مغز از آغاز تولد کار می کند کودک از فرهنگ و انواع ویژه آن که در خانواده و جامعه محل تولد و اوان کودکی اووجود دارد ، می آموزد با پرورش نو نهال در یک فرهنگ ( با توجه به این که کودک با ظرفیت یادگیری هرزبان وجذب هر فرهنگی متولد می شود ) نوبت ما فرا می رسد تا مقدار قابل اعتنایی از اطلاعات و نظرات ، راه های تعامل با دیگران و نحوه   انتقال زبان و فرهنگمان را به کودکان انتقال دهیم .  پجدا از فرهنگ ، موضع بساختگرا این است که دانش فقط توسط معلمان یا والدین به شاگرد انتقال نمی یابد بلکه به طور انکار ناپذیری باید هنگام کودک به اطلاعات در محیط آموزشی به وجود آید .

 فرا شناخت

 مفهوم دیگر ولی مرتبط این است که بیشتر یادگیران موفق ، به طور فزاینده از چگونگی یادگیری خود ، گسترش ابزار یادگیری خود و کنترل بر پیشرفت یادگیری خود آگاهند به  به سخن دیگر ، آنها بیش از واکنش منفعل به محیط " کنترل اجرایی " بر رویگرد های یادگیری را توسعه می دهند .

به خوبی می توان رابطه بین نظر ساخت گرا و مفهوم فرا شناخت را در هنگام ربط آنها به برنامه درسی و تدریس ملاحظه کرد می توان چنان تدریس کرد که به طور دائم فرایند " یادگیری نحوه یادگیری " مورد توجه قرار گیرد .

 پر کین (1992 ) بیان می دارد سخن گفتن از مهارت هایتفکر در همه زمینه های برنامه درسی ، به شاگردان آموزش می دهد تا دانش را کسب و حفظ کنند با ساخت مفاهیم آن را می فهمند و سپس به کار می برند .

 داربست عقلی

داربست بندی نمایش تنوعی ازراه هایی است که بتوان به شاگردان برای افزایش کنترل فرا شناختی کمک کرد چنین علمی در همه الگو ها در برسی عملکرد شاگردان به عنوان یادگیران و توسعه رویکرد های یادگیری وجود دارد . خواندن دربرگیرنده ی فرایند چند بعدی تفکر است کسانی که در خواندن خوب هستند زمینه واژگانی گسترده ای کسب می کنند و می دانند چگونه بر آن بیفزایند   نحوه ی یورشبه کلمات نا دانسته را با استفاده از دانش و مهارت های تحلیل ساختاری و آوا شناسی می دانند معنا را از کلمات ، جملات ، پاراگراف ها و واحد های بزرگ تر متنی که به آنها ارائه می شود با درک نظرات نویسنده بیرون می آورند.

 ناجوری مطلوب : مرز همجوار با رشد

تدوین هدف ها و فرایند های در محدوده ی دستیابی شاگردان و در حد درک آنان از جنبه های است که بیش از همه در تدریس مورد چالش است کارکردن در حد میزان دانسته ها و ظرفیت شاگردان موجب افزایش یادگیری و آموختن رویکردهای قوی تر یادگیری نمی شود کار کردن در حدمناسب فراتر از دانش و ظرفیت موجود شاگردان موجب تلاش بیشتر آنها برای یادگیری مطلوب خواهد شد .

محیط های مطلوب

بهترین روش کار برای تشویق پیشرفت یک فرد در جهت پیچیدگی و انعطاف پذیری ، مناسب ساختن مرحله جاری رشد شخصیتی او با محیط برازنده ی ویژگی های آن از مرحله از رشد است . به نحوی که فرد به سوی مرحله بعدی رشد کشانده شود .

یک هدف جدی آموزش و پرورش گسترش انعطاف پذیری مفهومی آنان است.

شاگردان علوم اجتماعی می توانند بااستفاده ازابزاری که اندیشمندان جامعه شناسی ، اقتصاد ، و سایر صاحب نظران علوم اجتماعی به کار می گیرند اطلاعات درباره   گروه های اجتماعی ، همسایگان و مردم محل را گردآوری کنندو سازمان دهند .

از نقطه نظر بساختگرایی ، این نظر خوب حاصل می شود که در هنگام تفکر درباره شاگردانمان، آنها را کم تر به عنوان گیرنده اطلاعات و بیشتر به عنوان سازنده ی اطلاعات در نظر آوریم باز هم در هنگام تفکر درباره شاگردان مهم است که آنها را افرادی بدانیم که باید دانش را دوباره در حین پیشروی درس سازمان دهند آنها را با دانش   وارد می شوند وباید آن رادوباره سازی کنند هریک از الگو های تدریس به شیوه ی خاص خود به شاگردان کمک می کند تا راه های نوین خلق و دوباره پدید آوردن اطلاعات و نظات وافزودن به اطلاعات   خود به عنوان فردی فرهیخته را پدید آورند .

 از نظر فرا شناختی ، شاگردان افرادی هستند که به طور مداوم از نحوه یادگیری خود آگاه تر شده رویکرهای یادگیری بیش تری پدید آورده ونحوه کاربرد آنها را بهتر یاد می گیرند موفقیت شاگرد در هر الگو به تسلط او بر زیر بنایی آن الگو وابسته است یعنی شاگرد باید از این که چگونه می توان در هنگام استفاده از الگو موفق شد و عملکرد را هدایت کرد ، آگاه شود.